میبرم لذت من از آب و هوای توکل
کوه و دشت و چشمه و بانگ ونوای توکل
صبحدم بیدار میگردم من از بانگ خروس
تا کنم رو سوی درگاه خدای توکل
میبرم لذت من از آواز چوپانش ولی
لذتی بس بیشتر از کدخدای توکل
گله می آید ز دشت و کوچه ها پر می شود
از صدای بع بع بزغاله های توکل
گاو با گوساله و بزغاله و مرغ و خروس
پرسه هر یک میزنند در لابلای توکل
جای بنز و پاترول و پیکان بود اسب و الاغ
مرکب رهوار بی چون و چرای توکل
میرسد درصبح باران عطر و بوی کاهگل
از در و دیوار و بام هر سرای توکل
در عروسی بارها دیدم که شبها همچو ماه
می درخشد دست داماد از حنای توکل
از نش درس عفت باید آموزیم
هست مایه عز و شرف حجب و حیای توکل
بنده سیمرغم »نمی خواهم ببینم هیچ وقت
خشکی و ویرانی و مرگ و فنای توکل
با اندکی تخلیص و تغییر
لاشخورها همیشه دورشان شلوغ است برای عقاب بودن گاهی باید تنها بود...
بع ,بزغاله ,دشت ,بانگ ,ماهمی ,همچو ,من از ,دشت و ,لذت من ,بارها دیدم ,دیدم که
درباره این سایت